سه راهزن و صندوقچه ***Welcome to the blog omidvargolpa***به وبلاگ آموزشی سرگرمی(امیدوارگلپا)خوش آمدید***
*** ممتاز و نمونه شدن برای یک سال است، و ماندگار شدن برای یک عمر؛ سلام بر معلّمی که هر سال نمونه است و یک عمر ماندگار ...ـ * * *** script
آموزشی،سرگرمی

در قديم فاصله شهرها از هم دور بود و مسافرت از شهري به شهر ديگر ، روزها و ماهها طول مي كشيد .

در آن روزها مسافرت كردن همراه با خطر بود . خطر گمشدن ، گرسنگي و تشنگي ، و دزداني كه در كمين مسافران بودند .

به اين دزدان ، راهزن مي گفتند كه به مسافران حمله مي كردند و اموال آنها را به غارت مي بردند و حتي مسافران را مي كشتند .

سه مرد راهزن با يكديگر رفيق بودند و دمار از روزگار مسافران در آورده بودند .

مخفيگاه آنان در خرابه اي قرار داشت . روزي از روزها در حاليكه سه راهزن در آنجا مشغول كشيدن نقشه اي براي حمله به يك كاروان بودند ، قسمتي از ديوار خرابه فرو ريخت و صندوقچه اي پديدار شد .

وقتي آنرا باز كردند از خوشحالي پر در آوردند ، چون درون صندوقچه پر از سكه هاي طلا بود .

رفيق اولي گفت : بهتر است يكي از ما به شهر برود و غذائي خوشمزه با نوشيدني گوارا بخرد و جشني بپا كنيم ، بعد هم سكه ها را تقسيم كنيم .

آن دو راهزن ديگر هم ، موافقت كردند . يكي از آنها به راه افتاد و به شهر رفت . در تمام راه فكرهاي مختلفي به ذهنش رسيد . پيش خودش فكر كرد چقدر خوب مي شد اگر به تنهائي صاحب همه سكه ها مي شد ، و اينقدر اين فكر در او قدرت پيدا كرد كه تصميم به قتل دو دوست خود گرفت براي همين مقداري سم خريد و آنرا درون نوشيدني ريخت .

حال بشنويد از آن دو رفيق ، آن دو راهزن هم دچار وسوسه هاي شيطان شدند و تصميم گرفتند تا آن دوست خود را بكشند تا سهمشان از طلاها بيشتر شود .

رفيقي كه به شهر رفته بود ، با خوردني و نوشيدني برگشت . اضطراب در چهره اش هويدا بود ولي چون دو رفيق ديگر هم همين حال را داشتند ، متوجه موضوع نشدند .

 دو رفيق پريدند و گلوي دوستشان را گرفتند و فشار دادند ، مرد زير دست آنها تقلا مي كرد ولي فايده اي نداشت .

دو راهزن بعد از كشتن دوست خود ، به پيكر او نگاهي كردند .

يكي گفت : از گرسنگي و تشنگي ديگر طاقت هيچ كاري را ندارم و نشست . سبد غذا را جلوي خود كشيد و مشغول خوردن شد . ديگري هم به او پيوست . بعد از خوردن غذا  دركوزه نوشيدني را باز كردند و جامهايشان را از پر كردند و يك جرعه آنرا سر كشيدند .

هنوز ساعتي نگذشت كه اولي گفت : دلم دارد مي سوزد .

دومي گفت : حال منم خوب نيست ، نمي دانم چه بلائي سرم آمده است .

اولي سياه شده بود ، به پشت خوابيد تا شايد دردش كمتر شود و در حالي كه به آسمان نگاه مي كرد همه چيز سياه شد .

دومي هم كه رمقي نداشت بر شكمش چنگ زد و پلكهايش بسته شد .

و به اين ترتيب مسافران از شر اين راهزنان خلاصي يافتند .

بله دوستان ، حرص و طمع ، چشم عقل را كور مي كند .


Omidvar Golpaتبدیل آلبوم عکس به VCD همراه با موزیک ، درج توضیحات و ... * میکس فیلم * تبدیل فیلم های VHS به VCD و DVD تلفن: 09133728736 Omidvar Golpa

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: 30 / 6برچسب:,
ارسال توسط محمّدحسین امیدوار
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

صنایع سنگ یاقوت

آپتدیت نود 32

خانه هاي معلم فرهنگيان

خانه معلم مشهد

زائر سرای مشهد

خانه معلم قم

سامانه فروش و رزرواسیون ایرانگردی و جهانگردی

رزرو اینترنتی ایرانگردی

سامانه فروش اینترنتی قطار

مرکز مدیریت راهها

فرهنگ لغت

ADSL  اصفهان  2030

مخابرات استان اصفهان

بانک مهر اقتصاد

بانک  ملت

بانک  صادرات مانده حساب

بانک  صادرات مانده حساب

بانک  ملی

بانک  ملی،مانده حساب،انتقال وجه و...

بانک  مسکن

بانک سپه

بانک تجارت

بانک کشاورزی

بانکها

سافت گذر

سافت گذر

وطن دانلود

لوکس بلاگ

آپلود رایگان ساحل ریاضیات

آپلود رایگان upn.ir

آپلود 8

ایران ستاپ

آپلودعکس   98ia

پرسپولیس

روزنامه پرسپولیس

ورزش 3

روزنامه گل

90

صدا و سیما

جام جم

واحد مرکزی خبر

ساعت و تقویم رسمی ایران

همشهری

بازار کار

کودکان

گوگل

yahoo

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 144
بازدید ماه : 2621
بازدید کل : 91500
تعداد مطالب : 994
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 5

هواشناسي گلپايگان

' dir="ltr" >

* امیدوار TELL: 0913 372 8736 * میکس فیلم * VCD & DVD به VHS * همراه با موزیک ، درج توضیحات و...ـ VCD تبدیل آلبوم عکس به *